یکی از پرطرفدار ترین اسباب بازی های جهان همچنان یکی از جذاب ترین ها هم هست! مهارت هایی که کودکان از لگو یاد می گیرند بسیار مهم و باورنکردنی هستند. اگر شما این اسباب بازی را به عنوان یک اسباب بازی آموزشی قبول ندارید در ادامه شگفت زده خواهید شد. به این توجه داشته باشید که خرید لگو اصل و متفرقه تفاوت آنچنانی ندارند.
۱.مهارت های حرکتی
استفاده از آجر های لگو بهترین فرصت است برای یاد گیری محارت حرکتی دستان. کودکان عاشق ساختن هستند و این اسباب بازی جذاب به آنها کمک می کند تا ساعت ها برای ساختن و یادگیری زمان صرف کنند. کودکان در هنگام بازی با لگو بدون اینکه متوجه آن باشند بسیار از عضلات کوچک و بزرگ دستان خود کمک می گیرند و این مسئله به آنها کمک می کند تا در آینده دستان پر توان برای یادگیری نوشتن داشته باشند و حتی برای نقاشی کردن عضلات ورزیده تری را در اختیار داشته باشند.
۲.بازی های تخیلی
در هنگام بازی با لگو بسیار آسان است تا کودکان تخیلات خود را به جریان بندازند و از اشکال بسیار متنوع لگو استفاده کنند و در دنیای خود غرق شوند و داستان های بسیاری برای خود بسازند و تعریف کنند. پس می توان نتیجه گرفت که لگو به قوه تخیل کودکان بسیار کمک می کند.
برای مثال لگو های ابرقهرمانان، لگوهای مدل در شهر و انواع مختلفی که طراحی شده و داستان های جذابی که کودکان برای خود می سازند و با تصویر سازی هایی که می کنند در آینده برای درسهای همچون ریاضی بسیار کمک می کند.
۳.احساس موفقیت
کودکان عاشق این هستند که کارهای هنری خود را نشان دهند و درباره آنها صحبت کنند. کودکان به سازه های خود افتخار می کنند که به همان اندازه که برای تقویت دستانشان مفید است برای تقویت روح و قلبشان و بالا رفتن اعتماد به نفسشان نیز مفید است. آنها اقلب با یک ایده کار خود را شروع می کنند و سازه های بسیارمتنوعی را خلق می کنند و قلب و روح خود را درگیر می کنند.
۴.تداوم
تداوم یکی از مهمترین مسائلی است که کودکان باید آن را آموزش ببینند. بارها و بارها پیش خواهد آمد که یک سازه ای به علت اشتباه خراب شود و کودکان بارها آن را دوباره سازی کنند. یکی از مهمترین اتفاقاتی که در کودک رخ می دهد این است که یاد می گیرند از شکست های خود درس بگیرند و دوباره کار را از نو شروع کنند. بارها پیش اماده که حتی سازه ای را ساخته اند و با اشتباهات دیگران آن سازه خراب شده است. اینجاست که دوست دارید یک جمله جادویی بشنوید:
اشکال نداره دویاره درستش می کنم.
۵.حل کردن پازل
مهم نیست که کودکان از دفترچه راهنما برای حل کردن پازل استفاده کنند و یا از تخیل خود کمک بگیرند. مهم این است که قطعات لگو در اطرافشان زره به زره کم می شود و از یک بی نظمی به نظم می رسند و همچنان در حال یاد گیری مسائل مهمی در زندگی خود هستند. به یاد داشته باشید هر یک سطل لگو برابر است با فرصت های بی شماری برای کودکان.
۶.علم
یکی از اولین چیز های که کودکان یاد می گیرند علت و تاثیر مواد بر روی یکدیگر است! کودکان همواره تلاش می کنند تا تخیلات خود را به واقعیت نزدیک کنند، برای مثال یک برج را به بالاترین حد خود برساند و بعد از خراب شدن یاد می گیرد که باید پایه های برج خود را چگونه تقویت کند تا سازه های بلند تر و مستحکم تر بسازد. پس به نوعی به طور غریزی علم را نیز اموزش می بینند.
علم مولفه ی حرکت در پشت همه خلاقیت هایی است که یک کودک دارد. پایه و اساس علم این است که یک ایده را مطرح می کنیم و آن را ثابت می کنیم. ساختن و خلق کردن با لگو به طور طبیعی توام با تخیل است. کودک به سادگی یک ایده را مطرح می کند و سپس آن را توسعه می دهد.
۷.فناوری
فناوری از روش ها و اجزا ساده برای رسیدن به هدف بهره می برد. خیلی جذاب است که کودکان با استفاده از بلوک های ساده لگو خلاقانه چیز هایی را می سازند که در ذهن می پرورانند. زیرا به علت گستردگی اشکال این بلوک هتا تغریبا چیزی نیست در این دنیا که نتوان با لگو ساخت، پس در ضمینه فناوری نیز به کودکان کمک می کند تا یاد بگیرند از اجزا ساده سازه های جدید خلق کنند.
۸.مهندسی
آیا می خواهید یک پل بسازید؟ کودکان با درست کردن اشکال مختلف با سطح استحکام آنها آشنا می شوند، برای مثال یاد می گیرند که با یک پایه پلی که می سازند از چه استحکامی برخوردار است. پس باید برای مستحکم کردن ساختمان هایی که می سازند. یاد بگیرند که چگونه بسازند چگونه تقویتشان کنند و از نظر مهندسی دیدی به دست می آورند که در آینده بسیار در شغل و حرفه ای که در آن مشغول می شوند به آنها کمک می کنند.
۹.خلاقیت
کودکان هر شکلی که ایجاد می کنند به نوعی یک سازه هنری را خلق می کنند. تنها محدودیتی که پیش روی آنهاست خلاقیتشان است که هرچه کودکان را آزاد تر بگذارید و محدودیت ها را از ذهنشان حذف کنید خلاقیت آنها رشد و پروش می باد و می توانند ایده های خود را جذاب تر از قبل بسازند. کودکان با صد ها قطعه کوچک تبدیل به سازنده های کوچکی می شوند و از چرخ ها اشکال و حتی اشخاص سازه های جدیدی بی آفرینند. این مزیت خود در جنبه های مختلفی کاربرد دارد که می تواند مفید، سرگرم کننده و حتی درمانی باشد.
۱۰.ریاضی
حجم، مقدار، تطابق یک به یک، تقارن، الگو ها و بسیاری از قوانین و مسائل ریاضی را در اشکالی که می سازند می بینند. در کتاب The Unofficial Guide to Learning with LEGO ایده های بسیاری برای یادگیری ریاضی با لگو وجود دارد که بسیار جذاب و کاربردی هستند.
جمع و تفریق را فراموش نکنید! وقتی به کودکی تعداد محدودی از قطعات لگو را می دهید، مجبور است ایده های خود را در محدودیتی که دارد بپروراند. یاد می گیرند که هر یک قطعه، مینی فیگور و یا چرخ ارزشمند است و تک تک آنها محاسبه می شود. گاها کودکان در این محدودیت ها کار های اعجاب انگیزی را انجام می دهند و روش هایی را برای حل مشکلات خود پیدا می کنند.
بر گرفته از وب سایت: https://preschoolinspirations.com/10-important-skills-children-learn-legos/
درحقیقت از آنجایی که سلولهای مغزی در حال رشد هستند، کمبود اکسیژن باعث ایجاد عوارض برگشت ناپذیری همچون عقبافتادگی ذهنی خواهد شد. این مسئله درمورد ارگانهای دیگر هم صدق میکند؛ برای مثال اگر اکسیژن به کلیهها یا کبد نرسد فرد دچار نارسایی کلیه و کبد میشود یا اگر قلب دچار کمبود اکسیژن شود مشکلات عضلانی پیدا میکند و درنهایت از کار میافتد. کاهش اکسیژن به ارگانهای مختلف بدن بهخصوص مغز، قلب، کلیهها، کبد و دستگاه گوارش آسیب میرساند. زمانی که اکسیژن به سلولهای مغزی نمیرسد فرد ممکن است دچار فلج مغزی شود.
کمبود اکسیژن طیف وسیعی از علائم را ایجاد میکند؛ از بیقراری نوزاد و مشکل در شیر خوردن گرفته تا تشنگی ،آب و هوا و سیاه شدن لبها و انگشتان همگی از این نشانهها به حساب میآیند. درواقع علائم به سن کودک و مدت زمان کمبود اکسیژن بستگی دارد. هرگونه انسداد در راه تنفسی، حفرههای بینی و حبابچههای ریوی در انتهای ریه میتواند از تبادل اکسیژن و دیاکسید کربن جلوگیری کند و درنهایت باعث خفگی شود، البته پایین آمدن سطح اکسیژن خون اگر کم باشد مشکلی ایجاد نمیکند اما اگر از حد بگذرد باعث ایجاد عارضه میشود. حال این عارضه بسته به مدت زمان کمبود اکسیژن و شدت آن متفاوت خواهد بود.
مادران عزیز لطفا در هنگام انتخاب سیسمونی توجه لازم به خرید شیشه شیر را داشته باشید. امروزه شیشه شیر و سر شیشه های متنوعی برای رفع مشکلات نوزادان طراحی و تولید می شوند که در این زمینه از انواع سر شیشه و شیشه شیر های ضد نفخ می توان نامبرد.
علل پریدن شیر به گلوی نوزاد
جریان زیاد شیر مادر
یکی از علل پریدن شیر به گلوی نوزاد هنگام شیر خوردن میتواند جریان زیاد شیر مادر و ورود مقدار زیاد شیر به دهان نوزاد باشد.
برای رفع آن ابتدا چند دقیقه شیرتان را بدوشید و ذخیره کنید و سپس نوزاد را زیر سینه بگذارید و یا این که به پشت بخوابید و فرزندتان را جهت شیر خوردن بر روی سینه خود بگذارید. دلیل این کار نیروی جاذبه زمین است که از سرعت جهش شیرمادر کم می کند و دیگر شیر با سرعت وارد دهان بچه نمی شود.
ریفلاکس
اگر پریدن شیر به گلوی نوزاد با یرگشت آن همراه باشد، احتمالا شیرخوارتان دچار ریفلاکس، یعنی برگشت اسید معده و شیر، به داخل دهان و حلق است. ریفلاکس گاهی باعث می شود که درصدی از شیر و ترشحات وارد ریه کودک شود و احساس خفگی، سرفه و تنگی نفس را به وجود بیاورد.
از جمله مواردی که می تواند در بهبود علایم رفلاکس شیرخوارتان تاثیرگذار باشد، توجه شما مادر گرامی به رژیم غذاییتان و کاهش یا عدم مصرف پروتئین گاوی است (در صورتی که شیرخوار از شیر مادر تغذیه می کند). در ضمن اصلاح شرایط خوابیدن کودک نیز نقش موثری دارد.
باید نوزاد در سطح شیب دار (شیب ملایم ۱۰ تا ۱۵ درجه) و همچنین به صورت طاق باز بخوابد، این موارد از روش های معمولی است که می توان برای کاهش رفلاکس در کودک به کار گرفت. باید توجه داشته باشید در صورتی که رفلاکس کودک به طور مکرر باعث ایجاد تنگی نفس و مشکل در خوردن او می شود، در اولین فرصت به یک متخصص اطفال مراجعه داشته باشید.
عدم هماهنگی حنجره و حلق
از دیگر علل پریدن شیر در گلوی نوزاد میتواند مربوط به هماهنگ نبودن حنجره و حلق باشد . ضمن این که این مساله یک روند تکاملی است و تا شش ماهگی در نوزاد کامل میشود. بنابراین به وجود آمدن این مساله در نوزاد طبیعی به شمار می رود و کودک تا شش ماهگی وقت دارد تا به این تکامل برسد . در صورتی که تا سن یاد شده این روند تکاملی در او صورت نگرفت و شدت پیدا کرد حتما به یک متخصص اطفال مراجعه داشته باشند.
اختلال در راه تنفسی
پریدن شیر به گلوی نوزاد در حین شیرخوردن گاهی به دلیل گرفتگی بینی نوزاد و اشکال در تنفس از راه بینی در موقع شیر خوردن است که در این صورت باید قبل از شیردهی مسیر بینی باز شود( توسط قطره کلرید سدیم).
موقع پریدن شیر به گلوی نوزاد باید چه باید کنیم؟
بهطور کلی توصیه میشود نوزاد را روی یک دست برگردانید و از پشت به میان دو کتفش چندین بار ضربه بزنید. در مورد کودکان بزرگتر هم شاید لازم باشد آنها را در حالت ایستاده قرار دهید، دو مشت خود را روی هم جمع کنید و زیر جناغ سینهشان بگذارید، سپس با نیروی دست به طرف بالا فشار بیاورید.
تجربه یک مادر
سوال: با سلام. دختر 5 ماهه ای دارم که از نوزادی شیر توی گلوش می پرد و الان هم گاهی بیخودی سرفه می کند که دکتر گفته به خاطر این است که آب دهنش می پرد تو گلویش، موقع دارو خوردن هم همین طور است که حتی یک بار بدجور پرید توی گلوش و نفسش بند آمد، این مشکل جدی است؟ لطفا راهنماییم کنید در اینجور مواقع باید چکار کنم؟
پاسخ دکتر علی ناصح، فوقتخصص نوزادان و کودکان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی:
باید به شما مادر گرامی گفت که شیرخوارتان دچار ریفلاکس، یعنی برگشت اسید معده و شیر، به داخل دهان و حلق است. ریفلاکس گاهی باعث می شود که درصدی از شیر و ترشحات وارد ریه کودک شود و احساس خفگی، سرفه و تنگی نفس را به وجود بیاورد. از جمله مواردی که می تواند در بهبود علایم رفلاکس شیرخوارتان تاثیرگذار باشد، توجه شما مادر گرامی به رژیم غذایی تان و کمتر مصرف کردن یا عدم مصرف پروتئین گاوی است (در صورتی که شیرخوار از شیر مادر تغذیه می کند). در ضمن اصلاح شرایط خوابیدن کودک نیز نقش موثری دارد. باید شیرخوار در سطحی شیب دار (شیب ملایم 10 تا 15 درجه) و همچنین به صورت طاق باز بخوابد، این موارد از روش های معمولی است که می توان برای کاهش رفلاکس در کودک به کار گرفت.
شما مادر گرامی باید توجه داشته باشید در صورتی که رفلاکس کودک به طور مکرر باعث ایجاد تنگی نفس و مشکل در خوردن او می شود، با توجه به اینکه نیاز به درمان دارویی و مصرف داروهایی مثل رانیتیدین یا امپرازول است، در اولین فرصت به یک متخصص اطفال مراجعه داشته باشید.
درست است که امروزه آموزش و نحوه استفاده از فناوری های جدید همچون تبلت ها ، لپ تاپ ها، روبات ها وهواپیماهای بدون سرنشین و … در کلاس های درس مدارس حضور فزاینده ای یافته است، اما با این حال، یک ابزار قدیمی محاسبه وجود دارد که برخی از مدارس به دلیل مزایای مهمی که برای دانش آموزان به همراه دارد، به آموزش آن در مدارس خود روی آورده اند. این وسیله قدیمی چیزی نیست جز همان چرتکه (Abacus) نام آشنا که پدر بزرگان ما در کسب و کار خود از آن برای محاسبه صورت های مالی خود استفاده می کردند.
بر خلاف آموزش سنتی در ریاضی که تنها استفاده از نیم کره چپ مغز به کارگیری می شد، تصور چرتکه توسط کودکان باعث به کار افتادن نیم کره راست مغز به واسطه تصور چرتکه خواهد شدکه در عین حال با استفاده از منطق نیم کره چپ و جابجائی مهره چرتکه ها بصورت مجازی و با استفاده از نیم کره راست و ترکیب این دو باعث توسعه و افزایش عملکرد نیم کره های راست و چپ مغز خواهد شد. در این روش آموزشی، بعد از مدتی کار کردن با چرتکه، یک تصویر مجازی از چرتکه در ذهن شکل می گیرد. در واقع می توان گفت کودکان و دانش آموزان می توانند برای انجام محاسبات ریاضی از چرتکه مجازی ساخته شده در ذهن خودشان کمک گرفته و به سرعت اعمال محاسباتی مانند جمع، تفریق، ضرب و تقسیم را به صورت ذهنی و با سرعت بسیار بالا انجام دهند.
تاریخچه چرتکه
حدود ۲۳۰۰ الی ۲۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح اولین چرتکه توسط سومریها مورد استفاده قرار گرفتهاست. بر اساس باور قدیمی دانشمندان بابلی، مانند "Carruccio" چرتکه را برای عملیات جمع و تفریق و محاسبات پیچیده مورد استفاده قرار میدادند. در طول امپراتوری هخامنشی، در حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، ایرانیان اولین بار شروع به استفاده از چرتکه کردهاند. در امپراطوری اشکانیان و ساسانیان، پژوهشگران متمرکز بر تبادل دانش و اختراعات با کشورهای دیگر از جمله هند، چین و امپراطوری روم، اقدام نمودند.
چرتکه هنوز هم در در کشورهای غربی مورد استفاده قرار میگیرد. رومیان گاهی از سنگ برای محاسبه استفاده میکردند و این روش را "Calculi" مینامیدند. واژهی کنکونی "Calculator" به معنای «ماشین حساب» نیز از این کلمه گرفته شده است.
ساختار چرتکه
چرتکه از قابی تشکیل شده که دارای سیم های موازی با یکدیگر است و مهره هاییبر روی این سیم ها حرکت می کنند. هر ستون که از یک سیم تشکیل شده است ،نشان دهنده یک جایگاه در سامانه دهدهی است . نخستین ستون سمت راست ،ستون یکانهاست و ستون بعدی که در سمت چپ آن قرار میگیرد ستون دهگان هاست و به همین ترتیب ستونها ادامه دارند .
چه کسانی می توانند از چرتکه استفاده نمایند؟
از همه موارد فوق این چنین برداشت می شود که استفاده از چرتکه مخصوص کودکان و نوجوانان است اما می توان به این نکته اشاره کرد که در جوامعی که این ابزار بسیار گسترده استفاده می شود از جمله کشورهای آسیای شرقی مانند ژاپن ، شهروندان آنان به طور معنی داری از توانایی محاسبه و تمرکز بیشتری نسبت به همتایان خود در کشورهای غربی دارا می باشند. در نتیجه، برای بزرگسالان نیز این وسیله تبدیل به جایگزین دلپذیر و آرامش بخش در ذهن آن ها شده است که موجب شده تا آن ها ذهن خود را به تمرین های فکری مشغول کنند.
چرا یادگیری چرتکه برای کودکان اهمیت دارد؟
در سن 10 سالگی مغز به 99 درصد رشد نهایی خود رسیده است. می توان نتیجه گرفت دوران کودکی نقش تعیین کننده و مهمی در رشد مغزی افراد دارد و بعد از این دوره شانس بلوغ و رشد مغزی بسیار کم خواهد بود !بر طبق گفته گاردنر:"هوش،عبارت است از توانایی بشر در حل مشکلات و یا ساختن چیزی که آن مشکل را حل کند است. تمرین با چرتکه به صورت تمرین تصور ذهنی باعث افزایش قدرت حافظه و شکل گیری مناسب ذهن برای کودکان می گردد. تمرین سرعت باعث واکنش بهتر در کودکان می گردد .علاوه بر این در آموزش با توجه به تمرین شنیداری، کودکان را تشویق می کند که به هنگام مطالعه تمام توجه خود را معطوف کنند .کار با چرتکه نیازمند هماهنگی عصب اصلی اعضای بدن مانند چشم، گوش و انگشتان است .تمرین ثابت و مداوم با استفاده از چرتکه باعث تحریک مغز و افزایش قدرت پاسخگویی و فکری می شود.
چگونه با چرتکه کار کنیم؟
اگر چه چرتکه در اندازه های مختلفی وجود دارد، اما عملکرد همه آنها کاملا مشابه است. به طور کلی، این ابزارها دارای بیش از ده ردیف نیستند که به نوبه خود شامل ده توپ دیگر می شود. تعداد ردیف ها نشان دهنده تعداد رقم هایی است که با آن کار می کنند و از رقم یکان تا واحد میلیون می رسد. به هر حال، ده توپ در هر ردیف به طور منطقی ارزش یک واحد را نشان می دهد .در یک دوره آموزشی کودکان بااستفاده از چرتکه در قالب کلاس و تمرینات در خانه میتوانند اعمال جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را در سه مرحله انجام دهند .در ابتدای دوره توسط چرتکه محاسبات انجام میشود . در مرحله بعد محاسبات بدون چرتکه و با استفاده از چرتکه تصوری ( تصویر سازی از چرتکه ) انجام میشود . در مرحله آخر بر اثر تمرین زیاد محاسبات بصورت ذهنی انجام می شود.
مشکلات اولیه و پیشرفت قابل توجه
راحتی استفاده از تکنولوژی های جدید و رایانه ای شخصی استفاده از چرتکه را به نظر کار بیهوده ای نشان می دهد اما در عمل استفاده از چرتکه، بهانه ای جهت تقویت مهارت های ذهنی در کودکان و حتی بزرگسالان می باشد انجام عملیات ریاضی با این سیستم نیاز به حافظه و تمرکز بالایی دارد و خانواده ها پس از مدتی استفاده از این وسیله شاهد نتایج شگفت انگیزی در قدرت های ذهنی فرزندان و کودکان خود و تاثیر چرتکه در آموزش ریاضی آن ها می شوند . همچنین کارکردن با مهره ها (جا بجا کردن مهره ها و تغییر مکان آن ها با توجه به محاسبات ذهنی) در قدرت درک و مهارت های روانشناختی کودکان تاثیر به سزایی دارد.
تاثیرات استفاده از چرتکه
بهبود درک مفاهیم ریاضی
مهارت های محاسباتی را بهتر و سریع تر می کند
افزایش توانایی حل مسائل
توجه بیشتر به دستورالعمل ها
افزایش اشتیاق گوش دادن
بهبود حافظه
بهبود واکنش مغزی
افزایش قدرت مهارت های ذهنی
افزایش اطمینان و اعتماد به نفس
افزایش استقامت در مقامل استرس و فشار
چرتکه یک تفریح است
در مقایسه با محاسبات ریاضی یادگیری چرتکه خیلی فرارتر می باشد
تفکر بصری فرزندان را ارتقا می بخشد
یک ورزش برای اعصاب است
کودکان به شکل ملموس و دیداری محاسبات آشنا می شوند و محاسبات ریاضی را با سرعت بالا حتی سریعتر از ماشین حساب انجام می دهند
والدین فرزند خلاق با قدرت تمرکز و استقامت ذهنی بالاتری را پیش روی خود می بیند
کودکی که علم محاسبه با چرتکه را فرا میگیرد در میان جمع دوستان خود اعتماد به نفس بالایی دارد که این اعتماد به نفس در تمام مراحل زندگی وی سازگار خواهد ماند. زمانی که مهارت محاسبه با چرتکه درکودک بالا رود همزمان تصویر سازی چرتکه و حل مسائل ریاضی به صورت ذهنی درمغز کودک شکل میگیرد که این عمل سبب افزایش قدرت تخیل در آنها می شود که قدرت تخیل یکی از ارکان اصلی در خلاقیت انسان می باشد. زمانی که محاسبات به درستی انجام می شود افزایش دقت وتمرکز به صورت همزمان در کودک رخ می دهد. همانطور که گفته شده چرتکه ابزار تفریحی و یک نوع تفریح شگفت انگیز است، تفریحی که حاصل جمع یک عدد چند میلیونی را به یک عدد بزرگ دیگر به راحتی و در زمان کوتاه به سرانجام می رساند.
محاسبات کلی توسط نیم کره چپ صورت میگیرد که در این راستا دو چیز حائز اهمیت می باشد :
چرتکه یک ابزار محاسبه قدیمی است که شما را قادر می سازد تا ظرفیت ذهن خود را برای تمرکز بیشتر و استفاده از روش های تحلیلی در حل مسائل ریاضی و امور روزمره خود افزایش دهید.
تربیت مربوط به والدین است نه کودکان
مهم ترین کاری که میتوانیم برای فرزند خود انجام دهید این است که یاد بگیریم روی رفتار خود تمرکز کنیم. شاید این گفته در حال حاضر معنای چندانی برای شما نداشته باشد. در واقع ممکن است کاملا توهین آمیز به نظرتان برید و با خود بگویید: (یعنی چه؟ توجهم را از بچه ام بردارم و متوجه خودم کنم! آیا این کار بر خلاف اصول تربیتی نیست؟)
باید بگویم که خیر، این طور نیست . البته منظورم این نیست که فرزند خود را در انتهای فهرست الویت ها قرار دهید، اصلا و ابدا، آنچه می خواهم بگویم این است که اگر بر خود تمرکز کنید رابطه ی سالم تر و شادتری با کل اعضای خانوتده خواهید داشت.
به نظر من اکثر ما در روابط خود از الگویی معیوب پیروی کنیم. البته این بدان معنا نیست که بر روابط ما ایرادی وارد است، بلکه الگو و مدل روابط ماست که مشکل دارد. الگویی که ما در روابط خود استفاده می کنیم به ما می گوید که برای داشتن روابط سالم باید حواس خود را متوجه نیازهای دیگران کنیم، سعی کنیم در خدمت آنها باشیم و آنها ر ا راضی نگه داریم. می دانم که حتی زیر سوال بردن همچین الگویی مخالفت عده ای را بر می انگیزد، اما صبور باشید و من را همراهی کنید.
مسلما در زندگی، بعضی از امور را می توانیم تحت کنترل درآوریم، حال آنکه بر برخی دیگر کنترلی نداریم.حال از خود سوال کنید که صرف صرف انر›ی در مورد موضوعی که نمی توانید کاری درباره آن انجام دهید و هیچ کنترلی بر آن ندارید، چقدر هوشکندانه است؟ پاسخ: این کار چندان عاقلانه نیست. سوال بعد: کودک شما در کدام مقوله می گنجد؟ به عبارت دیگر آیا فرزندتان از آن دسته اموری است که می توانید آن را کنترل کنید یا خیر؟ سوال مشکل تر ایمکه: حتی حتی اگر بتوانید فرزند خود را کنترل کنید، آیا باید این کا را بکنید ؟ آیا معنی تربیت این است؟ اما اگر معنی تربیت این نیست که فرزند خود را کنترل کنیم ، پس چیست؟
واقعا چه کسی خارج از کنترل است؟
فرزندانم هانا و براندون چهار و دو ساله بودند و آن روز از آن شنبه ها بود. من و همسرم جنی جمعه شب تا دیر وقت بیدار ماندیم و این تضمین می کرد که فردا صبح فرزندانمان خیلی زودتر از ما از خواب بیدار شوند. به این ترتیب تعطیلات اخر هفته با گریه و زاری و غرغر بچه ها شروع شد، ناگفته نماند که آنها خیلی ناراحت و پکر بودند.
با عقل پدرانه خود تصمیم گرفتم که همه را بیرون ببرم. قرار شد برای صبحانه به وافل هاوس برویم. اولین وافل هاوس بیش از حد شلوغ بود. اما خوشبختانه از این رستوران در حومه آتالانتا کم نبود. دوباره سوار ماشین شدیم. کمربند ایمنی بچه ها را بستیم و با قول شربت افرا ناله های نا امیدی را خاموش و کمی جلوتر روبروی رستوران بعدی توقف کردیم.صف این یکی هم درست مثل قبلی طولانی بود.
اما دیگر نمی توانستیم بچه ها را داخل ماشین کنیم ، بنا براین تصمیم گرفتیم در صف انتظظار بایستیم. خوشبختانه مدیریت رستوران این موارد را پیش بینی کرده بود و کاغذ و مداد شمعی در اختیار کودکان قرار می داد. به این ترتیب من و همسرم هم می توانستیم گپ خودمانی داشته باشیم و در این میان سرمان بی کلاه نماند.
گویا پیش بینی و تدبیر رستوران به اینجا ختم نمی شد، چون در این اثنا چشمم به تابلویی افتاد و متوجه شدم که کودکان به ازای هر نقاشی یک کلاه کاغذی درست مثل کلاه آشپز رستوران و یک شیرینی مجانی دریافت می کنند. درست است بعضی وقت ها زندگی شیرین می شود. بچه ها نقاشی می کردند و من و همسرم هم باهم صحبت می کردیم . زمان مثل باد گذشت وتا به خودمان آمدیم پشت میز نشسته بودیم، همسر و دخترم در یک طرف و من و پسرم هم در طرف دیگر. پیش خدمت ها کلاه کاغذی بچه ها را آوردند و من یکی از آنها را روی سرم گذاشتم.
پشت میز که نشسته بودم احساس خوبی داشتم اما بچه ها تمام روز چیزی نخرده بودند و طبیعی است که بچه گرسنه ای که جز انتظار کشیدن کار دیگه ای ندارد بی تابی کند. دختر چهار ساله ام با این موضوع کنار آمد و جز شکایت های گاه و بی گاه اذیت دیگری نداشت. اما براندون دوساله بود و احتمالا شما معنی دوساله بودن را خوب می فهمید. وقتی دو ساله ها با شکم گرسنه مرتب از ماشین پیاده و دوباره سوار شوند و جز وعده خشک و خالی چیزی نخورند دیگر، صدایت را پایین بیاور یا مثل یک پسر بزرگ حرف بزن سرشان نمی شود. در آن لحظه او نمیدانست همراهی با پدر یعنی چه و فکر کردن به یک صبحانه خانوادگی چندان لذت بخش نبوئ.
من مشاور ازدواج و خانواده بودم و در زمیمه بهبود روابط به دیگران آموز. می دادم. می دانستم چگونه خودم را کنترل کنم و از کوره در نروم. آنقدر سرم می شد که واکنشی نشان ندهم و به فریاد و خشونت متوسل نشوم. می توانستم در مواجهه با اوج گیری تنش، خونسردی خود را حقظ کنم اما ناگهان پسرم چنگالش را به زمین پرت کرد و خویشتن داری من کمتر و کمتر شد.
چمگال صدای بلند ایجاد کرد و همه به طرف ما برگشتند. حتی بعضی از آنها با انگشت به ما اشاره می کردند و آهسته چیزی می گفتند نگاهی به همسرم و دختر نمونه ام انداختم که کنار هم نشسته بودند. همیشه بین والدینی که چند فرزند دارند قانون نانوشته ای حاکم است که می گوید؛ ( هر کس که کنار تو نشسته، تحت مراقبت تو قرار دارد) در حالی که زنان خانوتده من از همکاری فرشته وار همدیگر لذت می بردند من و پسرم در شرف جنگ جهانی سوم بودیم.
هیچ چیز نمی توانست او را آرام کند، هیچ چیز نمی توانست مانع قسقرقهای آنچنانی او شود. بالاخره شیرینی وافل از راه رسید و من تصور کردم که آتش جنگ به همسن زودی فروکش خواهد کرد. بعد شروع به بریدن شیرینی به تکه های کوچک تر کردم اما او دوست نداشت شیرینی اش تکه تکه شود. شاید دوست داشت آن را یک جا در دست بگیرد و بخورد .نمی دانم! تنها چیزی که در آن لحظه می دانستم این بود که کم کم داشتم از کوره به در میرفتم.
من در زمینه ارتباط انسانی تخصص داشتم و در نظر داشتم روزی کتابی با عنوان (تربیت بدون فریاد) بنویسم. آیا باید اجازه می دادم کئدک دئ ساله کنترل من را به دست بگیرد؟ حتما همین طور فکر می کنید. باید بپویم که پرتاب چنگال با چنان واکنشی رو برو شد که پسرم از خود پرسید اگر شیرینی، بشقاب و اشیاء دیگر را روی زمین بندازم چه اتفاقی خواهد افتاد؟
ممکن است پدر خونسردی اش را از دست بدهدو عصبانی شود! این دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاد.
با دستپاچگی از افرادی که شربت روی پایشان ریخته بود عذر خواهی کردم و براندون را از صندلی اش بلند کردم . بعد به خاطر آنکه پای براندون به سر آقایی که پشت سر ما نشسته بود، خرد از او معذرت خواهی کردم و سرانجام مثل برق و باد از رستوران بیرون زدم.
پسرم مرتب فریاد می زد، لگد می پراند و مرا می زد و مردم هم به ما خیره شده بودند. من که خون خونم را می خورد چنان در را باز کردم که دیوارهای شیشه ای ب لرزه در آمد . لرزش شیشه ها توجه همه را به سوی ما جلب کرد . در پیاده رو ایستاده بودم، سر پسرم فریاد می زدم. کلمات قلمبه سلمبه می گفتم. سوالات انرزگونه می پرسیدم ؤ سینه ام را جلو داده بودم و با انگشت به او خطاب می کردم و پسر بچه ای که قدش به یک متر هم نمی رسید تهدید می کردم. عجب مرد بزرگی بودم!
سرانجام این صحنه به نحوی تمام شد و من و براندون سر جای خود برگشتیم تا صبحانه خانوادگی دلچسب خود را تمام کنیم. آن رو به رو جنی، همسر دوست داشتنی و وفادارم نشسته بود. به نظرم می خواست برای دلگرمی و حمایت من چیزی بگوید، اما نتوانست جلوی خنده تمسخر آمیزش را بگیرد. مانند آتش فشانی بودم که برای منفجر شدن دنبال بهانه می گشت.
با تندی گفتم: چیه؟
(کلاهی که روی سرته خیلی بامزس)
تازه این موقع بود که متوجه شدم هنوز هنوز کلاه کاغذی روی سرم است. تمام این صحنه با یک کلاه مسخره روی سر مرد نادانی رخ داده بود که می خواست حرفش را جدی بگیرند.
بزرگ ترین دشمن والدین
حقیقت این است که بدون کلاه هم کار من احمقانه به نظر می رسید . از کوره در رقتن من به اندازه کافی تحمقانه بود. در ولقع آنجا که پای روابط ایده آل در میان است، این نوع واکنش هیجانی بدترین دشمن ماست.
در جایگاه والدین، بزرگترین مشکل ما تلوزیون و تاثیرات منفی آن نیست، حتی مواد مخدر و مشروبات الکلی هم نیست، بزرگترین مشکل ما واکنش های هیجانی ماست.
به همین دلیل مهم ترین کاری که می توانیم برای فرزندمان انجام دهیم این است که بر خود تمرکز کنیم، نه بر آنها. به جای آنکه سعی کنیم با اضطراب کودک خود را کنترل کنیم. بهتر است ببینیم چه چیزی را می توانیم کنترل کنیم: فرو نشاندن واکنش های نسنجیده و احساسی خود.
به چه دلیل واکنش های آنی تا این اندازه آسیب زا هستند؟ وقتی احساسی عمل می کنید پس رفت می کنید. من به این نتیجه رسیدم که با فریاد زدن، تهدید کردن و ترساندن می توان سرانجام کودک را به تسلیم و اطاعت وادار کرد اما به چه قیمتی؟ من می توانستم در رستوران با فریاد فرزندم را وادار به فرکانبرداری کنم اما اگر به عنوان یک پدر دایم متوسل به تهدید شوم ارتباط من و فرزندم چگونه پیش خواهد رفت؟
اگر می خواهیم با نفوذ و تاثیرگذار باشیم ابتدا باید خود را تحت کنترل در آوریم، تنها در این صورت است که می توانیم پاسخ رفتاری خود را انتخاب کنیم و صرف نظر از رفتار فرزندمان، تصمیم بگیریم چگونه رفتار کنیم.
ما هیجانی بدتر از عجز و سردرگمی نمیشناسیم. ما می توانیم ترس، خستگی، نگرانی یا خشم را تحمل کنیم اما هیچ چیز مانند درماندگی و سردرگمی مارا از پا نمی اندازد، مانع ادامه کارمان نمی شود و مارا دچار خشم نمی کند. وقتی احساس می کنیم نمی توانیم با شرایط کنار بیاییم، آن را کنترل کنیم یا آنچه را که باید انجام دهیم به پایان برسانیم، احساس سردرگمی می کنیم . وقتی احساس می کنیم که حتی اگر خسته و ناراحت هم نبودیم، باز نمی توانستیم مانع افتادن بشقاب ها بشویم، دچار ترسی وصف ناپپپذیر می شویم. وقتی احساس می کنیم شرایطی را بیش از اندازه تحمل کردیم آن وقت است که فقط به تسلییم شدن فکر می کنیم.
من درباره احساسی که اغلب ما والدین تجربه می کنیم، تعریفی بهتر از عجز و سردرگمی ندارم. درست است، اغلب اوقات احساس عجز و درماندگی می کنیم، احساس می کنیم بیش از توانمان تحت فشار قرار داریم، بیش از آنچه باید خود را متعهد ساخته ایم، آمادگی لازم را نداریم و آنطور که باید با ما همدلی و از ما قدر دانی نمی شود، این یعنی عجز و سردرگمی. در نتیجه احساس آزاردهنده بی کفایتی مانند خوره به جان ما می افتد. ما فقط احساس نمی کنیم که والدین بدی هستیم، بلکه خود را بازنده و ناموفق نیز می انگاریم.
والدین احساس می کنند بیش از اندازه تحت فشارند، بیش از اندازه مسیولند، آمادگی لازم را ندارند و آنطور که باید از آنها قدردانی نمی شود.
متاسفانه نقش ما به عنوان یک والد به بخشی از زندگی مربوط می شود که شکست و قصور در آن روا نیست. اگر در زندگی زمینه ای وجود داشته باشد که لزوم موفقیت در آن را قطعی بدانیم، آن زمینه، تربیت فرزند است. اهمیت ارتباط با فرزندان، توجه و مداخله در زندگی آنها و الویت خانواده دایما به ما گوش زد می شود. مجلات پر از مقالاتی هستند که تازه ترین راهکارها و توصیه های تربیتی را در اختیار خانواده ها قرار می دهند. پژوهش ها پیوسته تاثیرات تربیت منفی را نشان می دهند. نهادهای مذهبی همواره لزوم تقدم و الویت خانواده را بر امور دیگر یاد آور میشوند. اما نتیجه تمام این فشارها، احساس ترس و بی کفایتی بیشتر است.
این پیام بیشتر از همه ما را تحت فشار قرار می دهد ، عملکرد و رفتار ما در جایگاه والدین در سر تا سر تاریخ طنین انداز خواهد شد. ما در حال تربیت نسل آینده ایم و آنها یا پیشرفت و موفقیت های گذشته را تداوم خواهند بخشید یا آن را از بین خواهند برد.
با این حساب آیا احساس درماندگی نمی کنید؟
تربیت امری است جدی، مخاطرات آن به غایت سنگین و بهای شکست و قصور در آن در تصور نمی گنجد. می دانم چه بار سنگینی را بر دوش خود احساس می کنید. شاید از خود بپرسید که آیا من تنها کسی هستم که احساس بی کفایتی یا حتی بی عرضگی می کنم؟
شاید از خود سوال کنید: آیا تربیت فرزند باید مشکل باشد؟ پاسخ شما هم مثبت است هم منفی. بله، تربیت کار دشواری است و باید چنین باشد.
زیانبارترین دروغ درباره تربیت
دلیل اینکه تا این حد احساس در ماندگی می کنیم این است که می خواهیم الگویی غیر ممکن را دنبال کنیم. این زیانبارترین الگو درباره تربیت است که ما به جای فرزندمان مسئول هستیم.
می دانیم که حتی زیر سوال بردن چنین کفته ای مسخره به نظر می رسد، چه در جواب خواهید گفت:(البته که من مسئول بچه هایم هستم... در غیر این صورت چه کسه دیگری می تواند باشد؟)
بیبینید، اکثر مردم تربیت را اینطور تعریف می کنند : وظیفه والدین است که فرزندان خود را طوری بار آورند که درست فکر کنند، درست احساس کنند و مهم تر از همه درست رفتار رفتار کنند. این وظیفه ماست که فرزندان خوبی تربیت کنیم. البته این تعریف صحیح اس، این طور نیست؟ خیر این طور نیست.
اما آنچه واقعا اهمیت دارد این است که مسئولیت ما نسبت به فرزندانمان بسیار سنگین تر از مسئولیتی است که به جای آنها بر عهده داریم. ما خیلی کمتر از آن چیزی که همواره به ما گفته می شود، به جای فرزندمان مسئولیم، اما خیلی بیشتر از آنچه تصور می کنیم، نسبت به آنها مسئولیت داریم.
اگر واقعا به جای فرزندمان مسئول باشم ، در این صورت با مشکل بزرگی رو برو خواهیم بود. چفدر طول کشید تا متوجه شدید فرزندتان خود صاحب فکر و اندیشه است؟ از همان ابتدا فرزندان ما دست به انتخاب می زننند این بخشی از رشد و در واقع خود رشد است . فرزندان ما از همان طفولیت برای تصمیم گیری درباره آنچه می خواهند انجام بدهند یا ندهند به تدریج توانایی های طبیعی خود را به کار می برند. آنها کم کم خود امتخاب می کنند که چگونه احساس کنند، چگونه بیاندیشند و چگونه رفتار کنند.
آنها بی هیچ دلیل خاصی تصمیم می گیرند متفاوت از خواسته ما رفتار کنند: آنها می خواهند در مغازه فریاد بزنند و جیغ بکشند. تصمیم می گیرند که تکالیف خود را انجام ندهندؤ تصمیم می گیرند حکومت نظامی را لغو کنند و مقررات ما رو نادیده بگیرند یا در یک رستوران پر ازدحام شیرینی ها را روی زمین پرت کنند!
اگر شما خود را به جای فرزندان مسئول بدانید، آنگاه باید فکر کنید که چگونه آنها را برنامه ریزی کنید تا (درست) تصمیم بگیرند. در ضمن باید این کار را سریع انجام دهید. شما باید ترفندهایی یاد بگیرید که آنها را مجبور کند طبق تعریف شما (درست) فکر کنند، درست احساس کنند و درست رفتار کنند.
اگر شما خود را کاملا مسئول بدانید مه فرزندتلن را با زور به سوی خوب بودن سوق دهید، آنگاه کاملا کاملا جا دارد که برنامه یا ساختاری نظام مند هم برای این کار در نظر بگیرید. هر چند این روش موجب می شود والدین خود را مهم و مسلط احساس کنند، اما کودکان احساس ضعف و بی کفایتی می کنند.
این حقیقت که فرزندان ما به عنوان انسانهای خودگردان، از قدرت انتخاب بر خوردارند، حتی بهترین برنامه های اطاعت آموزی را کنار می زند. در الگوی تسلیم و اطاعت کودکان خیلی زود متوجه می شوند که هیچ برگ برنده ای در دست ندارند. از این رو برای تخفیف نگرانی والدینشان یا روحیه تصمیم گیری را در خود می کشند یا در مقابل اقتدار والدین طغیان می کنند.
گره کور الگوی (مسئول بودن به جای کودک)در همین جاست . والدین فرزندان خود را درست شکل می دهند یا شکست می خورند. کودکان یا از برنامه والدین پیروی می کنند، فردیت خود را فدا می سازند و ( فرزندی می شوند که دیگر نباید نگران آنها باشیم۹ یا در مقابل روش ما طغیان می کنند و از برنامه ما پیروی نمی کنند. اما بلاید بدانیم در چنین نظامی فرزند ما همواره درست رفتار کند در واقع ما از او یک آدم اهنی ساخته ایم. او دقیقا کاری را انجام می دهد که برای آن برنامه ریزی شده است. اما اگر بخواهد خودش فکر کند و دست به عمل بزند در این صورت یک شورشی و یاغی بار آورده ایم.
راه های بهتری هم وجود دارد
باید راه دیگری هم وجود داشته باشد، راهی که بدون به عهده گرفتن مسئولیت کامل زندگیفرزندمان به سلطه و نفوذ عمیق خود بر زندگی آنها آری بگوییم. راهی که بدون توسل به برنامه ریزی و اعمال فشار عمیق خود بر زندگی آنها آری بگوییم. راهی که بدون توسل به برنامه ریزی و اعمال فشار تاثیری شگرف بر زندگی کودک بگذارد. من این گزینه سوم را ( تربیت بدون فریاد ) می نامم، زیرا این روش تاکید فوق العاده ای بر نگرانی والدین و فرو نشاندن آن دارد.
درست است که همه ما سر فرزند خود فریاد نمی زنیم اما همه درگیر واکنش های احساسی و نسنجیده هستیم. ممکن است فریاد بکشیم، خشونت به خرج بدهیم، با سیاست کودک را وادار به رفتار دلخواه خود کنیم، او را نادیده بگیریم، از او فاصله بگیریم یا حتی محبت خود را از او دریغ کنیم. تمام این مثال ها از جمله واکنش های احساسی به شمار می روند.
تر بیت بدون فریاد می گوید: تنها راه حفظ سلطه و نفوذ بر فرزندمان این است که بر خود مسلط بایم.
شما باید کنترل اموری را در دست بگیرید که قابل کنترل هستند و این اولین و شاید آخرین قدمی است که باید بردارید. شما نسبت به فرزند، همسر، دوستان و اعضای فامیل مسئول هستید. طرز فکر، احساس و رفتار شما نسبت به آنها، بر آنها تاثیر می گذارد.
این را باید به خود بگوییم که: مسئولیت من نسبت به فرزندم این است که، صرف نظر از رفتار او، مراقب رفتار خود باشیم.
در اینجا، شما در کانون توجه قرار می گیرید، زیرا در نهایت تنها کسی را که می توانید کنترل کنید خودتان هستید. اگر اطمینان حاصل کنید که حتی در صورت بد رفتاری فرزندتان ، رفتار شما صحیح خواهد بود، در آن صورت احتمال آنکه در هر موقعیتی تاثیری مثبت اعمال کنید بیشتر خواهد شد. حال هر موقعیتی که باشد و معنی تربیت بدون فریاد همین است.زمانی که توجه خود را به درون متمرکز می کنید همواره بیش از آنچه در نظر دارید، خود را می شناسید، مثلا متوجه می شوید که چه هنگام عقربه هیجانات شما از حد مجاز می گذرد و امید دارید دیگران شما را به آن حد نرسانند یا در می یابید چه مقدار از درس هایی را که سعی دارید به فرزندتان بیاموزید، خود هنوز فرا نگرفته اید. تمرکز بر خود سفری خودخواهانه نیست، بلکه کشف زمینه هایی است که هنوز در آن نیاز به رشد دارید . معنی تربیت بدون فریاد این است: بصیرت و آگاهی نسبت به رشد و تکامل مستمر خود، طوری که بتوانید فرزندتان را نیز در مسیر رشدشان هدایت کنید.
منبع: کتاب تربیت بدون فریاد
نویسنده: هال ادوارد رانکل
مترجم: اکرم کرمیا
انتشارات: کتابهای دانه