مقالات هپیلی

در این وبلاگ، ما تلاش می کنیم تا اطلاعاتی درباره کودکان و اسباب بازی های آنها برای شما جمع آوری کنیم.

مقالات هپیلی

در این وبلاگ، ما تلاش می کنیم تا اطلاعاتی درباره کودکان و اسباب بازی های آنها برای شما جمع آوری کنیم.

کودکان چگونه حرف زدن را می آموزند؟

کودکان چگونه حرف زدن را می آموزند؟
از قدیم می گفتند که پسرها دیرتر از دخترها شروع به صحبت کردن می کنند و امروزه محققان دریافته اند که بخش هایی از مغز پسرها که این مهارت را کنترل می کنند، از دختر ها دیرتر رشد می کند. اما برخی دیگر بر این باورند که از آنجایی که مادران بیشتر با دخترها صحبت می کنند می تواند از دلایل دیرتر صحبت کردن پسرها باشد. در دو سه هفته ابتدایی کودک صداهایی دارد که در تمامی موارد یکنواخت است و این عمل اصلا با اراده و آگاهی انجام نمی شود ولی به مرور زمان میان گریه و رفتار کودک ارتباط برقرار می شود به گونه ای که مادر از طریق لحن گریه کودک می تواند به گرسنگی خواب آلودگی یا دیگر نیازهای او پی ببرد.
درست است که شروع تکلم با بکار گیری اولین کلمه مشخص می شود ولی کودک از حدود تقریبا سه ماهگی با ایجاد سر و صدا با محیط پیرامون خود رابطه برقرار می کند. به تدریج هنگامی که شنوایی هم به کمک او می آید آگاهی کودک از صداها افزایش پیدا می کند، او می تواند در این مرحله بشنود و از بازی های صدا دار لذت ببرد. این سر و صدا کردن کودک هم برای خودش هم برای والدین او بسیار خوشایند است و زمینه ی تقلید را برای کودک فراهم می کند و باعث می شود که از ماه ششم به بعد صدا ها را تکرار کند و در یک سالگی به تدریج شبیه تکلم بزرگسالان می شود. کودک در اواخر سال اول زندگی دو یا سه کلمه را یاد می گیرد، ولی قبل از آن بیشتر حالات عاطفی و چند کلمه ساده مثل بابا و مامان را درک می کند و نسبت به اسم خود و کلمات نهی کننده عکس العمل نشان می دهد. کودک در یک سالگی تقریبا دو کلمه معنی دار را یاد می گیرد و کم کم دایره این کلمات گسترده تر می شود و تا 24 ماهگی حدود 50 کلمه را یاد می گیرد و با صحبت کردن دیگر بیگانه نیست یعنی کاملا می داند هر چیز چه نامی دارد و روز به روز هم لغات بیشتری را یاد می گیرد.‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍
اولین کلمه ای که کودک یاد می گیرد می تواند بابا باشد بنابر این نقش والدین در صحبت کردن کودکان بسیار مهم است و اگر آنها در سال های اولیه ارتباط بیشتری با کودک خود داشته باشند و بیشتر با او صحبت کنند فرزندشان زودتر به مهارت تکلم دست پیدا خواهد کرد. از آنجایی که کودک نه ماه در شکم مادر بوده بیشتر از هر کسی به صدای او عادت دارد و صدای مادر تاثیر بیشتری رو کودک می گذارد پس سعی کنید مدام با او حرف بزنید.
مغز بچه ها را تقویت کنید
زیاد اهمیت ندارد که کودک معنی کتابی که برای او می خوانید را درک نکند و تک تک کلمات شما را متوجه نشود. شما هر چه قدر بیشتر با او صحبت می کنید توانایی مغزی او را بالا می برید. اگر برای کودک هنگام خواب کتاب بخوانید خیلی موثر تر است. جالب است بدانید که حرف زدن با کودک هنگام خواب بسیار بیشتر از قصه خواندن، قدرت تکلم او را بالا می برد و در صورتی که با کودکان هنگام شب سخن بگویید قدرت تکلم آنها تا شش برابر از هنگامی که داستان می گویید رشد می کند.
حتی اگر کودک شما قادر به سخن گفتن نیست زمانی که صدای شما را می شنود، سعی دارد پاسخ شما را بدهد و همین موضوع مهارت های زبانی و تکلمی او را افزایش می دهد. نکته جالب توجه دیگری که وجود دارد بین سن صفر تا چهار سالگی تماشای تلوزیون هیچ تاثیری چه منفی و چه مثبت بر روی قابلیت کلامی کودکان ندارد. بسیاری از والدین برای افزایش قدرت تکلم به سراغ بهترین کتاب ها می روند. درست است که کتاب خواندن برای کودک بسیار مفید و پر اهمیت است اما حتی بهترین کتاب هم تاثیر یک مکالمه کوتاه بین کودک و مادر را ندارد.
کودکانی که دیر شروع به صحبت کردن می کنند یا نسبت به سنی که دارند لغات کم تری را آموخته اند معمولا دچار مشکلاتی هستند که از دید والدین دور مانده و بعضا به این موضوع کم توجهی می کنند. به طور مثال کودکی که از لحاظ شنوایی دچار اختلال است مهارت های کلامی ضعیف تری خواهد داشت و یا کودکان مبتلا به اوتیسم از نظر گفتاری نسبت به هم سن و سالان خود عقب تر هستند.
چه موقع باید نگران بود
دانشمندان بیست و پنج لغت را ارائه کرده اند که در واقع قسمتی از 310 کلمه ای است که باید تا سن سه سالگی در دایره لغات کودک وجود داشته باشد. از بین 310 لغت یک کودک سه ساله تقریبا با 150 کلمه آشنایی دارد و کودکان کم سن و سالی که بین 75 تا 225 کلمه را می دانند در وضعیت نرمالی به سر می برند

ابتدایی ترین کلمات

اگر کودک 25 لغت را بلد نبود؟
اگر کودک تا سن 24 ماهگی این لغات را نمی داند یا از آنها استفاده نمی کند باید گفت که سرعت یادگیری گفتار در او پایین است. کارشناسان در این مورد چندان ابراز نگرانی نمی کنند بلکه نگرانی اصلی زمانی خود را نشان می دهد که یک کودک به دلیل ابتلا به بیماری هایی مانند کم شنوایی یا اتیسم سرعت یاد گیری کم تری دارند. در این نوع موارد با توجه به سرعت یادگیری و قابلیت های کودک می توان شناسایی کرد و قبل از آنکه کودک با مشکلات جدی تری روبرو شود در صدد بر طرف کردن آن اقدام کرد. اما اگر کودک تا رسیدن به سن 5.2 سالگی هنوز هم نتواند اکثر کلمات را بیان کند حتما باید به یک پزشک گفتار طرمانی ارجاع داده شود. مطمعنا بعد از سه سالگی دیگر نمی توان بی این مهم بی توجه بود وگرنه کم کاری و سهل انگاری می تواند عواقب جبران ناپذیری داشته باشد.
آمارها نشان می دهد که 30 درصد از کودکان 2ساله نسبت به هم سن و سالای خود رشد تکلمی ضعیف تری دارند و کودکانی که دیر به حرف زدن می افتند معمولا در انجام کارهای ساده دیگر نیز مانند گوش کردن به لغات، جملات و عدد ها هم مشکل دارند و قادر به تکرار بعد از شما نیستند.
در هر سنی بچه ها چه چیزی می گویند؟
همانطور که در قبل هم اشاره شد کودکان در ابتدا با آواها و صداهایی که ارادی نیست شروع به صحبت می کنند و تا پایان 4 ماهگی خندیدن را هم به خوبی آموزش می بینند.
در 9 ماهگی با گفتن مامان و بابا والدین خود را متعجب می کنند و در یک سالگی پدر و مادر خود را به خوبی می شناسند و می دانند که با او صحبت می کنید و تا 18 ماهگی می توانند تا ده کلمه را بیان کنند و در کودکان با استعداد تر این لغات می تواند تا سن 24 ماهگی به 50 برسد. نزدیک به دو سالگی کودکان می توانند جملات دو تا سه کلمه ای بگویند و خود را من خطاب کنند و تا 4 سالگی مهارت زبانی کودک رشد چشم گیری دارد و حتی او می تواند تا ده بشمارد.
برای یادگیری بیشتر کودکان چکار کنیم؟
هنگام حرف زدن با او بازی کنید، این کار ممکن است فرایند آموزش را لذت بخش تر کند و همواره ارتباط چشمی خود با کودک را حفظ کنید و او را در آغوش بگیرید. بلند حرف بزنید و هنگامی که مشغول انجام کارهای شخصی کودک هستید با ا. صحبت کنید و با زبان شیرین و ساده مراحل انجام کار را برایش توضیح دهید. آهنگ گونه با کودک صحبت کنید و برخی از مسائل را به صورت شعر مطرح کنید زیرا به کارگیری همزمان گوش و چشم تاثیر بیشتری در رشد و یاد گیری کودک دارد. نوبت را رعایت کنید و هنگامی که کودک سخن می گوید سراپا گوش باشید و کاملا به حرف های او گوش بدهید. با کودک درست صحبت کنید و کلمات را به درستی تلفظ کنید و پاسخ جملات نامفهوم کودک را با حوصله و بدرستی بدهید. کودک را تشویق کرده و با او تمرین کنید و زمانی که از شما چیزی می خواهد از او بخواهید که تکرار کند و اگر نمی تواند بگوید با حوصله اورا تشویق به گفتن کنید.

اضطراب و نگرانی در کودکان
بسیاری از کودکان امروزی دچار اضطراب و نگرانی هستند و این برای والدین بسیار نگران کننده است و برای آنها سخت است ببینند فرزندشان دچار اضطراب و نگرانی است و همین اضطراب و نگرانی هاست که در دراز مدت شخصیت فرد را شکل می دهد. در نگاه اول اینگونه به نظر می رسد که کودکان نباید نگران چیزی باشند زیرا آنها هیچ یک از دغدغه های افراد بزرگسال را ندارند و نگرانی آنها شاید زیاد به چشم نیاید. اما به طور طبیعی تمامی کودکان دچار نگرانی می شوند و به خاطر ظرافت موجود دلواپسی های آنان بیشتر از دیگران است و اگر نا امیدی و شکست ها یک جا جمع شوند کودک دچار یاس شده و استرس به او روی می آورد.
اضطراب یکی از شایع ترین اختلالات موجود در دنیا می باشد که درهر سن و سالی بروز پیدا می کند و تقریبا از هر 8 نفر 1 نفر دچار اختلالات اضطرابی است. برخی از این اضطراب ها گذرا هستند و زود از بین می روند اما برخی نیز به طور مستمر ادامه دارند که می توان بر عملکرد کودک اثر بگذارد. آنچه باعث اضطراب و نگرانی کودک می شود به سن و سال و مرحله ای که پای در آن گذاشته بستگی دارد.
عده ای در سن مدرسه نگران نمرات درسی خود هستند و عده ای نگران مسابقات ورزشی که در آن شرکت دارند و عده ای نیز در برخورد با دیگران دچار مشکل می شوند که همه ی این موارد طبیعی به نظر می رسند اما گاهی اوقات موارد دیگری وجود دارند که طبیعی نیستند و ممکن است به کودک آسیب جدی بزند. به طور کلی اختلالات اضطرابی به چند دسته تقسیم می شوند.
اختلالات اضطرابی فراگیر
کودک ممکن است که نگرانی های بیش از حد و غیر قابل کنترلی در مورد مسائل مختلف درون خانواده یا در مورد بلایای طبیعی، مسائل تحصیلی و یا حتی برخورد با دوستان و هم سن و سالان خود داشته باشند که به صورت کم خوابی ، بی خوابی و بی قراری بروز پیدا می کند.
اختلالات اضطرابی اجتماعی
در این نوع اختلال کودک می ترسد که در محیط های اجتماعی و در جمع عای گروهی شرکت کند و همواره گوشه گیری و تنهایی را ترجیح می دهد و آهسته صحبت می کنند و بیشتر سعی دارند غرق در دنیای خود باشند و ارتباطات خود را حتی به صورت تلفنی به حداقل می رسانند.
اختلالات اضطرابی جدایی
این نوع اختلال هم می تواند ژنتیکی باشد و هم عوامل محیطی در آن دخیل باشد. در این نوع اضطراب کودک در صورت جدایی از مادر، مضطرب و نگران می شود و از رفتن به هر جایی حتی مهد کودک و مدرسه خود داری می کند و ترس شدیدی همواره همراه اوست که معمولا در سن 7 تا 9 سالگی یا بالاتر، بیشتر خود نمایی می کند.
مدیریت والدین در این موضوع می تواند به کودکان اعتماد به نفس ببخشد و آنها را افرادی متکی به خود در آینده تربیت کند و ممکن است برعکس این موضوع هم اتفاق بیافتد.
چگونه کودک با نگرانی اش کنار بیاید
کودک برای مقابله با هر چیزی نیاز به کمک دارد. سعی کنید همواره به کودک خود نزدیک باشید و از آنها سوال بپرسید و در جریان اتفاقاتی که در طول روز برای او رخ می دهد قرار بگیرید و سعی کنید بفهمید که چه چیزی در ذهن کودک می گذرد و با سوال کردن در مورد احساسات او و نظر خواستن از کودک با او همراه باشید تا احساس تنهایی نکند و بدانند که همواره یک حامی در کنار اوست. کودک را درک کنید، خوب به او گوش دهید، بگذارید بفهمد که چقدر مهم است و چه اهمیتی برای او قائل هستید و برای رسیدن به راه حل های مناسب برای حل کردن مشکلاتی که اورا آزار می دهد هم فکری کنید. برای کودک تصویری روشن از آینده بسازید و به او بیاموزید که برای رسیدن به آینده روشن باید تا چه اندازه قوی بود و چه کارهایی را انجام داد و بدون اینکه احساسات او را جریحه دار کنید به آنها بیاموزید که این مشکلات زود گذر و موقتی خواهد بود.
گاهی اوقات باید پدر و مادر به فرزند خود نشان دهند که به جای در گیر شدن و فکر کردن مطلق راجب یک موضوع به راحتی آنها را رها کرده و به موضوع دیگری بپردازند و یا در شرایطی که روحیه ی شادتری دارند خوش بینانه تر با او برخورد کنید تا آنها دلگرم تر شوند.
لزوما فکر نکنید چون بزرگ تر هستید بیشتر از کودک خود اطلاعات دارید چون یقینا بهترازاو نمی دانید. کودکان در مسائل پیش رو درست است که بی تجربه و احساسی برخورد می کنند ولی در آن لحظه هیچ کس به اندازه خود آنها عمق فاجعه را درک نمی کند. اگر شما در واکنش به رفتار آنها از کوره به در بروید و نتوانید خود را کنترل کنید آن موقع است که کودک شما در مقابل نگرانی ها همین گونه برخورد خواهد کرد.
خطراتی که از سوی غریبه ها وجود دارد
والدین در برخی از موارد آنقدر نگران می شوند که حتی ممکن است تصور کنند که در آینده کسی به فرزندشان آسیب خواهد رساند. نگرانی های بسیار زیادی در این باره وجود دارد و وقتی که فرزندشان بیرون از خانه است نیز این نگرانی ها تشدید می شود، مثل زمانی که در مهد کودک یا مدرسه به سر می برند و یا در جمع دوستان هستند و در مدت زمانی طولانی خانواده ممکن است اطلاع چندانی از سلامت کودک نداشته باشند. اما باید در نظر گرفت که بسیاری از این نگرانی ها کاملا بی مورد است و با توسعه فرهنگی جوامع افراد در شرایط ایمن تری زندگی می کنند. والدین می توانند با آموزش نکات اخلاقی و بهداشتی به فرزندانشان آنها را در مقابله با اتفاقات آماده کنند، زیرا این دست نگرانی ها ممکن است که به فرزندشان هم انتقال پیدا کند، پس بهتر است که درست و سنجیده این نگرانی ها را به حداقل رساند.
برای اینکه والدین بتوانند تاثیر لازم را بر کودک خود بگذارند بیش از هر چیز باید از خود شروع کنند. کودک به آنها نگاه می کند و مثل والدین خود فکر می کند، تصمیم می گیرد و حتی تغذیه می کند. هر گاه کار درست و اصولی در هر بخش انجام دادیم آنگاه می توانیم از کودک انتظار داشته باشیم که آنها نیز از آن تبعیت کنند. نکته اخر اینکه اگر اضطراب کودک شما بیش از اندازه است و شما با اقدامات مناسب نتوانستید آن را کاهش دهید اصلا این موضوع را دست کم نگیرید و بهتر است به روان شناس کودکان مراجعه کنید.
نویسنده: امید رضایی


برای خرید انواع اسباب بازی می توانید به فروشگاه اینترنتی اسباب بازی هپیلی مراجعه نمایید.

تاثیر عروسک در زندگی اجتماعی کودکان
تمدن انسانی دستاورد های فروانی را برای زندگی اجتماعی وی به همراه آورده است که در تمامی شئون زندگی او قابل بررسی و مشاهده است. این دستاوردها در بعضی از جهات به مسائل و حوزه های حساس می پردازند مانند:حوزه های صنعت و هنر و اندیشه و ...  اما قسمتی از این دستاوردها نیز به مسائل حاشیه ای تمدنی اختصاص می یابند که با وجود حساسیت کمتر ولی از اهمیت والایی برخوردار هستند. اسباب بازی در معنای عام و عروسک در معنای خاص نیز از این قاعده مستثنی نیستند و از دستاوردهای فرهنگی-هنری بشر محاسبه می شوند که از دوران باستان تا به حال به دست انسان ساخته می شود. عروسک از دیر باز کارکردی تمثیلی داشته که برای سرگرمی در اختیار کودک قرار می گرفته است. عروسک دخترونه به شکل های گوناگونی عرضه شده، عروسک پولیشی و سایر عروسک ها به شکل های متفاوت، با انتقال پیام خوب خود در غالب برانگیختن احساس کودکان باعث شکل گیری تصویری از جهان پیرامون برای آنها می شده است.
چندگانگی تصور از جهان برای انسان
منطق دنیای کودکی بر روی احساس تجربی وی از محیط استوار است که در محدوده ای کوچک بنا بر نیازهای محدود و اولیه خویش بوده و وابستگی کمی نیز به آن دارد. دنیای کودک دنیای تفکر نیست بلکه دنیای تجربه است که تنها دلیل آن نیز در پی کسب لذت برای کودک خواهد بود در بیان کلی کودک نگاهی انعطاف پذیر را به محیط پیرامونی خویش داراست و بنا بر روحیه ی بی آلایش کودکی که سرشت واحد تمام آنان است ؛ دنیایی حساس و لطیف را برای خود رقم میزند. اما در طرف مقابل دنیای بزرگسالی قرار دارد که وی را ملزم میکند تا قدرت شناخت خویش را از محیط پیرامون فراتر برده و حتی محیط هایی را که نمی تواند تجربه کند را با حس تعقل درک نماید. بزرگسال که در واقع همان کودک است و تنها کودکی خویش را از یاد برده تحت تأثیر فرهنگی که در آن زندگی می کرده و با توجه به پایگاه خانواده ، مدرسه و جامعه شخصیت اجتماعی اش شکل گرفته و با آموزش هایی که هر روزه در جامعه بصورت آگاهانه و ناآگاهانه می بیند . با توجه به این نکته که این دو دنیا تا حدودی برای یکدیگر غیر قابل فهم هستند و اهمیت این مطلب که این دو دنیا بصورت موازی در کنار یکدیگر وجود دارند می بایست برای ارتباط متقابل میان بزرگسالان و کودکان یک جریان ایجاد شود که این دو دنیا را هم برای یکدیگر ملموس جلوه داده و هم پل ارتباطی ایشان با یکدیگر و با جهان بیرونی باشد.
اسباب بازی و سه تعریف باستانی ، کلاسیک و مدرن
با توجه به لزوم ایجاد یک پل ارتباطی بین بزرگسال و کودک که توسط آن بزرگسال بتواند هم کودک را بشناسد و هم دنیای خویش را به او معرفی کند ، ساخت و ارائه اسباب بازی به کودک یکی از موثرترین راه کارهایی است که با درگیر کردن احساسی کودک می تواند وی را به جستجو در مفاهیم دنیای بزرگسالان وادار کند. از سوی دیگر ( کودکان در بازهای خود استعداد خارق العاده شان را در زمینه ی تجرید و قدرت تخیل نیرومندشان را به نمایش می گذارند.) با کمک از قوه تخیل کودک می تواند پر و بال بیشتری را به تصور خویش از دنیای کودکی بدهد. با توجه به این که همواره ساخت اسباب بازی بر عهده ی بزرگسالان بوده است این مطلب مشهود است که شاکله ی ساخت آن از طرف بزرگسالان تعریف شده و بر اساس تعقل ایشان است که ملاک زیبایی شناسی خاصی به کودک ارائه می گردد. علاوه بر این تعاریف یکی دیگر از دلایل و البته فوایدی که ساخت اسباب بازی از طرف بزرگسالان برای کودکان دارد انتقال احساس محبت و توجهی است که بصورت معنوی با اهدا آن، بصورت متقابل در ذهن هر دو طرف شکل می گیرد . نوع ، نحوه و زیبایی شناسی ساخت اسباب بازی که با تأکید بیشتر بر عروسک است ، همواره یکسان نبوده و با گذشت زمان تغییرات جزئی و کلی بسیاری را منجر شده است. در دوران باستان عروسک از وسایل طبیعی چون چوب ، سنگ و منسوجات ساخته می شده که با توجه به موقعیت فرهنگی دوران باستان و در جهت جامعه پذیری برای کودکان دختر، بیشتر به ایشان اختصاص داشته است. اما اگر با سختگیری کمتر مجسمه های حیوانات را هم به عروسک های چوبی و سنگی سربازان و نظامیان اضافه کنیم براحتی می توان نوع انتقال مفاهیم را از خلال ساخت این عروسک ها به کودکان دختر و پسر درک نماییم. درواقع دو گونه ی عروسک سازی که برای کودک دختر یا پسر تدارک دیده شده بوده، نوع خاصی از آموزش بصری را به وی منتقل می کرده است. با ساخت عروسک هایی که به شکل نوزاد ساخته شده و با ساخت ملزومات یک زندگی کوچک مانند: اجاق ، تنور ، خانه ، سفره ، ظرف غذا و... الگویی فرهنگی به کودک دختر منتقل می شود که از او همچون نماد زنانگی رایج انتظار رفت و روب ، خانه داری ، تولید مثل و نگهداری از شوهر و فرزندان را انتظار می رود و در سوی مقابل با ساخت عروسک هایی به شکل جنگجو و فرمانروا کودک پسر در معرض الگوی مرد سالاری قرار می گیرد که تنها او را بعنوان نماد و صاحب قدرت راهی میدان جنگ می کند و در جامعه به عنوان مشخصه اصلی و نان آور شناخته می شود. عروسک های ساخته شده در این دوران با شکلی بسیار ساده و غیر پیچیده ذهن کودک را نشانه گرفته و با درگیر کردن تخیل وی شخصیت اجتماعی و فردی را برای او شکل می دهد. اگر به ناگاه کودک دختر و پسر متقابلاً به سوی عروسک جنس دیگر پیش برود، اجتماع (خانواده، مدرسه، گروه همسالان) بنا بر سرسختی وی در سماجت استفاده از عروسک جنس مخالف، با انگ زدن ("اوا خواهر" برای پسر و "خیره سر یا قلدر" برای دختر) و یا تنبیه اجتماعی سعی بر مجازات و برگرداندن وی به الگوی تربیتی خویش دارد. اما عروسک های کلاسیک را می توان با در نظر گرفتن اندک تفاوتی که با عروسک های باستانی دارند تنها در اضافه شدن سیاق تجملی به آن ها معرفی کرد، بدین صورت که با افزایش مهارت انسان در ساخت وسایل وابزار ، ساخت عروسک ها نیز با ظرافت بیشتری پیگیری شد و علاوه بر این گونه ای از تجمل گرایی با تأکید بر خصوصیات مردانه و یا زنانه بنا بر فرهنگی که عروسک ها در آن ساخته می شد وارد تصویر عروسک گردیده و به چشم کودکان نیز با ذرق و برق بیشتری خود نمایی نمودند. اما با ورود به قرن 20 و با توجه به تغییر همه جانبه ای که در وجوهات سبک زندگی و شغلی انسان حادث شد بصورت اتوماتیک وار عرصه ساخت عروسک بصورت حرفه ای تر پیگیری شد و بیشتر از پیش در اختیار انتقال اندیشه بزرگسال به کودک در آمد با ورود صنعت به عرصه ساخت اسباب بازی سنتی و صنعتی شدن آن از طرفی به یکباره میزان تولیدات اسباب بازی ها به شدت اوج گرفت و از سوی دیگر به دلیل این خصوصیت صنعت که با هم شکل سازی عروسک ها در مقیاس تولید بالا، در واقع کودکان بسیاری را در جریان یک الگوی فرهنگی و زیبایی شناسی واحد قرار میداد، برای مثال : شاید معروفترین شکل عروسک صنعتی که در مقیاس جهانی عرضه گردید، عروسک های باربی باشد. عروسک باربی با توجه به حوزه وسیع توزیعی که در جهان داشت به تمامی کودکانی که در فرهنگ های مختلف مخاطب آن قرار می گرفتند شکل خاص و معینی از شکل زیبایی و درک زیبایی شناسانه را به همراه می آورد. تصور اینکه یک کودک چینی با پوستی زرد و چشمانی کشیده یا کودکی سیاه پوست با لبانی برآمده، کودکی چاق و یا کودکی که تحت آموزش سرسختانه دینی قرار دارد چه واکنشی را به یک عروسک باربی که با مویی بلوند، دامنی کوتاه و قدی کشیده و تناسب اندامی که خاصه فرهنگ اروپا-آمریکایی است نشان میدهد، را میتوان از روی عملکرد او در بزرگسالی جستجو کرد. کودکی که در دوران خردسالی خویش تحت الگوی دیکته شده اخلاقی و زیبایی شناختی عروسک های صنعتی اندیشه اش شکل گرفته است در بزرگسالی نیز این الگو بصورت نا آگاهانه و بدون توجه وی به خصوصیات فرهنگ خودی، درک تصویری و معنوی وی را از دنیای بیرون شکل میدهد که یا زیبایی را بصورت اشکالی میبیند که به آن نماد عروسکی نزدیک باشد و یا سعی می کند خود را تحت تأثیر آن زیبایی شناسی ، زیبا جلوه دهد. به روشنی مشخص است که ذهن صنعتی عروسک سازی مدرن به دلیل الگو پذیری که بواسطه تأثیر عروسک های خود بر روی کودکان می گذارد بسیار اهمیت داشته و می تواند عاملی باشد که از سوی قدرت رسانه ای حمایت شده تا صنعت های موازی همچون صنعت تولد منسوجات و لوازم آرایش در تمامی فرهنگ ها با توجه به الگویی که در ذهن جمعی افراد شکل گرفته موفق به فروش بیشتر باشد. تأثیری که این عروسک های کوچک بر روی کودکی انسان می گذارد با توجه به تجربه های پیرامونی ما که کم هم نیستند به یک کشمکش فرهنگی ناخواسته میان ذهن کودک و جامعه خود منجر می شود، به این ترتیب که آموزش ها و مفاهیمی که وی در جامعه میبیند با عروسک هایی که به شکل ابزار سرگرمی، تخیل و تعقل وی را می آزماید، همخوانی نداشته و وی را در یک تعلیق فرهنگی نگاه می دارد. صنعت سرمایه داری با یکسان سازی سلایق و علایق انسان ، صرفاً وی را به یک مصرف کننده بی اراده بدل می کند. به همین دلیل مخاطب به مصرف کننده تبدیل شده و ابداع ، نوآوری و خلاقیت جای خود را به آرمان های تکراری و یکنواخت می دهد و در چنین قلمرویی آدمی خود را به آسانی در برابر ایدئولوژی آفرییندگان هنر صنعتی رها می کند. محصولات صنعت فرهنگی ، ذهن را در اختیار می گیرند و عنصر رهایی بخش هنر یعنی خیالپردازی را محدود می نمایند. عروسک صنعتی نیز بصورت پنهان بر روی سلیقه کودک تأثیر گذاشته و از وی نمونه ای فرهنگی می سازد.
فلسفه ی عروسک
آنچنان که اشاره شد، عروسک ها پلی ارتباطی میان دنیای بزرگسالی و کودکی هستند که از یکسو می توانند محبت زا باشند و از سوی دیگر کودک را تحت جامعه پذیری اجتماع در آورند. عروسک ها با کارکردی که برای انتقال معنا از دنیای بزرگسال به دنیای کودک ایفا می کنند بصورت یک مثال در می آیند که با ارائه یک نماد (جسم عروسک) کودک را به درک نشانه (معنا و مفهوم عروسک) سوق می دهد. در ایراد خصوصیات دنیای کودک گفته شد که وی ، درکی مقطعی و بر پایه ی تجربه را از موقیت بیرونی دارد و در کل هر آنچه که احساس می کند را واقعیت میپندارد. عروسک با توجه به این که نمونه ای کوچک شده از یک انسان است در واقع کودک را با یک انسان مواجه می کند که می تواند حامل سبک پوشش ، سیاق آراستگی و ... باشد که در قالب سرگرمی و گذران اوقات او را به کسب تجربه از واقعیت بیرونی کشانده و دنیای بیرون را برای دنیای کودکانه توضیح دهد... ارزش اسباب بازی در فرهنگ اسباب بازی به عنوان نوعی سرگرمی مختص کودکان است که با در نظر گرفتن نظام تربیتی و آموزشی برای تشویق و یا هدیه به مناسبت ها و ... در اختیار کودک قرار می گیرد. هدیه دادن برای نشان دادن اهمیت معنوی افراد به یکدیگر است به نظر می رسد که منطق بزرگسالی راه درست انتقال توجه خویش به دنیای کودکان را پیدا کرده است، که هم می تواند باعث به کار گیری قوه تخیل و ابداع و خلاقیت وی شود و هم در زمره آموزش های اجتماعی به کودک قرار گیرد. بدیهی است که این مولفه هم می تواند بصورت مثبت و هم بصورت منفی بر کودک تأثیر بگذارد. عروسک نیز با التزام به این بار فرهنگی در خدمت فرهنگ در می آید تا بتواند روایتی از بیان احساسات انسان باشد استفاده های دینی و هنری از عروسک ها نیز شاخه ای دیگر از ارزش فرهنگی آن است که بیشتر در استفاده از عروسک گردانی های مذهبی و یا نمایش نامه های عروسکی جلوه گر می شود. عروسک با احتساب شکل انسان گونه اش نمادی از انسان است که برای انتقال معنای خود در صورت های گوناگون چهره نمایانده و تأثیر خویش را می گذارد. نتیجه گیری عروسک به عنوان نمادی فرهنگی؛ کارکردی آموزشی ، تفریحی و ارزشی دارد که با توجه به هر فرهنگی می تواند متفاوت باشد. آنچکه عروسک را بعنوان دستاوردی از تمدن انسانی با اهمیت جلوه میدهد تأثیری است که بر پایه ی رابطه ی جهان بیرونی کودک و بزرگسال بر هم می گذارد. عروسک و در کل صنعت اسباب بازی ساخته ای از دنیای بزرگسال است که بنا بر پایگاه اندیشه ای انسان بزرگسال بصورت مستقیم و غیر مستقیم بر روی بینش کودک موثر بوده و آراء وی را تثبیت یا تغییر می دهد. علاوه بر این، کودکان با عروسک های خود همزادپنداری می کنند و خلاء های خود را با آنها پر می کنند و سعی می کنند مشکلات شخصیتی خود را با انها به حداقل برسانند. با آنها در دو دل می کنند گاها سر آنها داد می زنند و آنها را تنبیه می کنند و به طور کلی با عروسک های خود زندگی می کنند. عروسک ها بهترین دوست کودکان و همدم تنهایی آنهاست پس نباید انتخاب آن را کم شمرد و آن را کم اهمیت تلقی کرد. عروسک پل ارتباطی بین دنیای بزرگسالی و کودکی است و نبود این پل کودکان را از رسیدن به دنیای خیال و زندگی کودکانه دور می کند.
منابع:
۱. مقالات شارل بودلر/بودلر،شارل/صافاریان،روبرت/حرفه نویسنده/چاپ اول 1386
۲. دیالکتیک روشنگری/آدورنو،تئودور
۳. اسطوره عروسک ها/پلازی،ژیل/فصل نامه علم وفرهنگ/انتشارات دانشگاه آکسفورد/اکتبر 2007

پلیس حیوانات جنگل
اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه ،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه ی حیوونا که می خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن. زرافه ی مغرور که به خاطر قد بلندش می تونست برگهای بالای درختارو بخوره ،بارها و بارها خونه ی پرنده هایی که روی شاخه های درختا بودند رو خراب می کرد و فرار می کرد . روباه پیر، با کلک زدن چندین بار سر حیوونای بیچاره کلاه گذاشته بود و غذاهاشونو خورده بود. میمون بازیگوش هم هر وقت می رفت بالای درخت موز ،چند تا موز می خورد و پوستشونو توی راه پرت می کرد و با همین کارش باعث می شد بعضی از حیوونا در حال دویدن زمین بخورن. خلاصه مدتی بود که جنگل سبز شلوغ شده بود و بی انضباطی همه جا رو پر کرده بود.تقریبا همه ی حیوونای جنگل از این وضعیت خسته شده بودند. اینجوری جنگل دیگه جای زندگی نبود. حیوونا فهمیده بودن که باید برای بازگشتن آسایش و آرامش به جنگل یه تصمیمی بگیرن . اونا با هم تصمیم گرفتن برای جنگل یه کلانتری بسازن. اما کلانتری بدون پلیس نمی شه، حالا چه کسی باید پلیس جنگل بشه ؟ چاره ی کار قرعه کشی بود. ده تا از حیوونا داوطلب شدن تا پلیس جنگل باشن قرعه کشی شروع شد و بعد از دوساعت نتایج اون اعلام شد:
مارخالخالی، یوزپلنگ تیزپا، کلاغ راستگو اشکال این قرعه کشی این بود که به جای یه نفر، سه نفر انتخاب شده بودند چون هر سه نفرشون به اندازه ی مساوی رأی آورده بودند.از طرفی، هر سه نفرشون برای پلیس بودن مناسب بودن. اما حیونا اصرار داشتن بین این سه نفر یکی رو انتخاب کنن.می خواستن دوباره برای قرعه کشی آماده بشن که یه دفعه صدای جیغ خرگوشه حواس همه رو پرت کرد.آخه یه حیوون بدجنس که نقاب به صورتش زده بود تا کسی اونو نشناسه ،کیف پول خرگوشه رو برداشت و پا به فرار گذاشت .خرگوشه داد می زد :آی دزد، دزد. کمکم کنید، دزد همه ی پولامو برد، بدبخت شدم. یوزپلنگ با شنیدن صدای خرگوشه، انداخت دنبال دزده تا بالاخره کنار برکه اونو دستگیر کرد .مار خالخالی خیلی سریع رسید و مثل یه طناب محکم اون حیوون بدجنس رو به درخت بست و جلوی فرار کردنشو گرفت. کلاغه خبر دستگیر شدن دزد رو به حیونای جنگل رسوند و همه ی حیوونارو برد کنار برکه.
نقاب رو که از چهره ی اون برداشتند دیدن کسی نیست جز سنجاب قهوه ای، که دوست صمیمی خرگوشه است. قضیه این بود که سنجاب قهوه ای و خرگوشه نقشه کشیده بودن تا به حیونای جنگل نشون بدن که این سه نفر می تونن با همدیگه یک کارگاه پلیسی تشکیل بدن و هر سه نفرشون پلیسای جنگل باشن. همه از این فکر خوب خوششون اومد و کلانتری جنگل رو به سه پلیس تازه کار تحویل دادند.
بزغاله خجالتی
توی یه گله بز، یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود. وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختند اون فقط یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید، بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند.اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره. بعضی وقتا از بس دیر می کرد، گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد. این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.
چوپون مهربون گله بارها و بارها به بزغاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کنه. اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و بازم همونجوری خجالتی رفتار می کرد. یه روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا بره، بزغاله خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یه کم پاش درد گرفت .به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برسونه .اون توی خونه جا موند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا موندم صبر کنید تا منم برسم. وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خونه مونده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بمونه چوپون گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با اونا نیومده، به خاطر همین سگ گله رو فرستاد تا به خونه برگرده و اونو با خودش بیاره .اما اول درگوش سگ یه چیزایی گفت و بعد اونو راهی خونه کرد.
سگ گله به خونه برگشت و یه گوشه گرفت خوابید. بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته، پس حالا چرا گرفته خوابیده. دلش می خواست با اون حرف بزنه اما خجالت می کشید. یه کم دور و بر اون راه رفت و منتظر موند، اما سگ اهمیتی نمی داد .بلاخره صبرش سر اومد و رفت جلو و به سگ گفت ببخشید من امروز جا موندم می شه منو ببرید به گله برسونید؟ سگ خندید و گفت البته که می شه. اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی؟چوپون مهربون چشم به جاده دوخته بود و منتظر اونا بود که یک دفعه دید بزغاله خجالتی داره می دوه و میاد و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می یاد مثل اینکه با هم دوست شده بودن. اونا باهم حرف می زدن و می خندیدن، چوپون گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طوری ادامه بده تا یه بزغاله شاد و شنگول بشه...
خرگوش مهربان و سوپ هویج
قصه ای درباره مهربانی و نتیجه مهربان بودن:
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، خرگوش مهربانی بود که در روستای سرسبز و خوش آب و هوایی زندگی می‌کرد. یک روز صبح آقای خرگوش تصمیم گرفت که به مزرعه برود و برای ناهارش چند هویج بچیند و با آن یک سوپ خوشمزه بپزد. خرگوش مهربان چهار هویج را از زمین کند و به طرف خانه به راه افتاد او در مسیر برگشتن به خانه آقای موش را دید، آقای موش به خرگوش مهربان سلام کرد و گفت :
(( خرگوش مهربان ، بچه‌هایم گرسنه هستند. ممکن است یکی از هویج‌هایت را به من بدهی؟ ))
خرگوش هم یک هویج خوش رنگ را به آقای موش داد. موش از او تشکر کرد. سه هویج دیگر برای خرگوش مهربان باقی مانده بود.
سپس خرگوش به خانم خوک رسید. خانم خوک به خرگوش مهربان سلام کرد و گفت :
(( خرگوش مهربان، داشتم به بازار می‌رفتم تا برای بچه‌هایم هویج بخرم، خیلی خسته شده‌ام و هنوز هم به بازار نرسیده‌ام. ممکن است یکی از هویج‌هایت را به من بدهی ؟ ))
خرگوش یکی دیگر از هویج‌هایش را به خانم خوک داد. حالا دو هویج دیگر برای او باقی مانده بود. اینبار خرگوش مهربان، اردک عینکی را دید. اردک به او سلام کرد و گفت:
(( خرگوش مهربان، آیا تو می‌دانی که هویج برای بینایی چشم مفید است؟ آیا یکی از هویج‌هایت را به من می دهی؟ ))
خرگوش هم با خوشرویی یکی دیگر از هویج‌ها را به اردک عینکی داد و به راه افتاد. حالا آقای خرگوش فقط یک هویج در دست داشت.
او از جلو خانه‌ی مرغی خانم عبور کرد. مرغی خانم او را صدا کرد و پس از سلام گفت:
(( خرگوش مهربان، زمستان در راه است. چند روز دیگر جوجه‌هایم به دنیا می‌آیند و من هنوز هیچ لباسی برایشان آماده نکرده ام . ممکن است این هویج را به من بدهی، اگر روی تخم هایم بنشینم حتما جوجه های بیشتری به دنیا خواهم آود؟ ))
خرگوش مهربان هم یک هویج باقی مانده را به مرغی خانم داد و به سمت خانه به راه افتاد.
آقای خرگوش خسته و گرسنه به خانه رسید . هیچ هویجی برای او باقی نمانده بود. او با خود فکر می‌کرد که برای ناهار چه غذایی بپزد، که ناگهان زنگ در خانه به صدا درآمد.
خرگوش مهربان پرسید : (( چه کسی پشت در است ؟ ))
صدایی شنید، (( سلام، ما هستیم، آقای موش، خانم خوک، اردک عینکی، مرغی خانم ))
خرگوش مهربان در را باز کرد. با تعجب به دوستانش نگاه کرد. آنها گفتند:
>(( امروز تو هویج‌هایت را به ما دادی. ما هم با هویج تو غذا پختیم و برایت آورده ایم” ))
خرگوش که خیلی خوشحال شده بود، دوستانش را به داخل خانه دعوت کرد و پرسید:
(( چه غذایی پخته اید ؟ ))
همه با هم گفتند : (( سوپ هویج ))
سپس همه با هم دور میز نشستند و سوپ هویج خوردند...
قصه برای کودکان پیش دبستانی ( قصه ی سنگ کوچولو )
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود هرکسی از کوچه رد می شد، لگدی به سنگ می زد و پرتش می کرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی ناراحت بود تمام بدنش درد می کرد هر روز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده می شد. سنگ کوچولو اصلاً حوصله نداشت دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای پنهان شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.
یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد:
« هندونه ی سرخ و شیرین دارم هندونه به شرط چاقو ببین و ببر.»
مردم هم آمدند و هندوانه ها را خریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت فقط یک هندوانه کوچک برای خودش باقی ماند.مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت چشمش به سنگ کوچولو افتاد آن را برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت،هندوانه حرکت نکند و قل نخورد بعد هم با ماشین به سوی رودخانه ای خارج از شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و داخل آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آن را خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از این که دیگر توی آن کوچه ی شلوغ نیست و کسی لگدش نمی زند، خوشحال بود و خدا را شکر می کرد.
روزها گذشت تابستان رفت و پاییز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود.گاهی جریان آب او را کمی جا به جا می کرد و این جابه جایی تن کوچک او را به حرکت وامی داشت او روی سنگ های دیگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین می رفتند او کم کم به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد. یک روز چند تا پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند آنها می خواستند بدانند چرا سنگ های کف رودخانه صاف هستند یکی از آنها سنگ کوچولوی قصه ی ما را دید آن را برداشت و به خانه برد.
آن را رنگ زد و برایش صورت و مو و لباس کشید.سنگ کوچولو به شکل یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که حالا شکل تازه ای پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مادر از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آن را به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد.حالا سنگ کوچولوی قصه ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و دیگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به میان کوچه نیست. پسری هم که او را به شکل عروسک درآورده، هر روز نگاهش می کند و او را خیلی دوست دارد راستی بچه ها، شما هم می توانید با سنگ های صاف و صیقلی کاردستی درست کنید؟
منابع :
arga-mag.com
tebyan.net
shidshad.com